انتخاب زندگی
هرموجودی بایدآینده وزندگی اش رابادستان خودبسازد.مثلااگر پدرومادرباچوب
وچماق به سروکله فرزند شان بزنند،که به مدرسه برود،نمی رودکه نمی رود.واگرهم
به مدرسه برودکاری می کندکه مدرسه ازاودورشود.وتابامیل خودش به مدرسه
نرودتغییری دراوحاصل نخواهدشد.راستش همه چی که تحصیل نیست امادردنیای
امروزی یه تیکه کاغذبه اسم مدرک ضروری است،واگرکسی این رونداشته باشه،نه
بهش احترام می گذارن ونه بهش زن می دن ونه... . حتماشماهم انسان های موفقی
رادیده ایدکه بی سواداند،اماسوادهرچنداندک به پیشرفت سریع ترکمک می کند.
وبرای داشتن یک زندگی اید ه آل دانش ومهارت الزامی است.حالابرگردیم سرخونه
اول یعنی اینکه هرکس بایدزندگی اش راخودش بسازد.شایدبپرسیدیعنی چی؟دریک
کلام یعنی خواستن توانستن است. واگرنخواهیدبه قله برسیدهرقدرهم که دیگران
برای رساندن شما به قله تلاش کنند نمی توانند پس یادتان باشد،خواستن توانستن
است.راستی یه نکته داخل پرانتز(درپی تلاش بی وقفه برای عملی کردن
شعارخواستن توانستن است انسانیت رافراموش نکنیم.)ما زندگی خودرادرطی یک
آزمون طولانی مدت ونسبتادشوارانتخاب می کنیم و کسی نمی تواند چیزی را برای
ماانتخاب کند.وفقط باشناخت خودوتوانایی های خودمی توانیم زندگی جاودانه
داشته باشیم.واین رابدانیم همیشه انسان های جاویدازمیان عامه مردم بوده اند وبا
تلاش خودتوانسته اندجاوید شوند.مانندامیرکبیرکه ازآشپززادگی به صدراعظمی
رسید.ودرپایان دوجمله طلایی رابیادداشته باشیم وآنراسرلوحه زندگی
خودقراردهیم:یکی (خواستن توانستن است)ودیگری (آشپززاده همیشه آشپززاده نیست).
آه ازپاییزسردای کاش من ازتوباغی دربهاران داشتم